Buffy the Vampire Slayer یک برنامه تلویزیونی فانتزی است که نه تنها به دلیل قهرمان نمادین و عنوان دارش، بلکه به خاطر شرورهای درخشانی که در صفحه نمایش ظاهر شدند، در گذر زمان ثابت قدم مانده است. با هر فصل که یک “شرور بزرگ” جدید معرفی می کند و این سریال شامل تعداد زیادی از آنتاگونیست های تک قسمتی شگفت انگیز است که هرگز فراموش نمی کنیم، جای تعجب نیست که Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها بخشی از قسمت های Buffy هستند که شاهکارند.
Buffy اغلب یک برنامه “شرور هفته” بود، به این معنی که علاوه بر شرورهای اصلی، تعداد زیادی آنتاگونیست تک قسمتی داشتیم. در حالی که برخی از آن ها فراموش شدنی بودند، برخی دیگر با وجود حضورهای کوتاه خود، اثری ماندگار در برنامه گذاشتند.
دراکولا
تصویر زیر دراکولا را با ظاهری کلاسیک و اشرافی به نمایش می گذارد که به خوبی شخصیت افسانه ای او را منعکس می کند.
این حضور کوتاه اما به یاد ماندنی، چالشی جدید برای بافی به همراه داشت.
زمانی که دراکولا در فصل 5، قسمت 1 سریال Buffy the Vampire Slayer با عنوان “Buffy vs. Dracula” ظاهر می شود، این سریال قبلاً به برخی از برجسته ترین افسانه های خون آشامی در تاریخ پرداخته بود. منطقی است که Buffy در نهایت با میراث دراکولا روبرو شود، حتی اگر او فقط در یک قسمت نقش آفرینی کند و به سرعت از حافظه ها محو شود. اما جایگاه دراکولا در لیست Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها غیر قابل انکار است.
با این حال، شروع توسعه شخصیت قابل توجه Buffy در فصل 5 با نبرد او با دراکولا، بسیار منطقی است و او را به عنوان یک شرور ارتقا می دهد. او تلاش می کند تا نقش خود را به عنوان Slayer و یک زن جوان کشف کند، و آرزوی مسیری روشن و حس هدفمندی دارد. سردرگمی ناشی از درگیری او با دراکولا، Buffy را برای آنچه در پیش است، آماده می کند.
پروفسور مگی والش؛ یکی از Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها
پروفسور والش با چهره ای جدی و حرفه ای در این تصویر دیده می شود، غافل از آنکه نقشه های تاریکی در سر دارد.
او نمادی از علم است که از مسیر خود منحرف شده و به تهدیدی بزرگ تبدیل می شود.
پروفسور والش، رهبر “Initiative” و به نوعی مادری برای رایلی، دوست پسر Buffy، یک شرور کلاسیک است که فکر می کند می تواند نقش خدا را بازی کند، اما در نهایت بیش از حد به خورشید نزدیک می شود. پروفسور والش، آدام، آنتاگونیست اصلی فصل 4 را خلق می کند، و اگرچه او در نهایت توسط پسر ناتنی اش کشته می شود، اما حس هویت رایلی را مختل کرده و رابطه او را با Buffy پیچیده می کند.
تعیین تکان دهنده ترین لحظات در Buffy دشوار است، اما دیدن والش به عنوان یک جسد احیا شده که در فصل 4 دستورات آدام را اجرا می کند، یکی از تصاویر آزاردهنده تر در سریال است. با این حال، تماشای اینکه Buffy قبل از مرگ والش او را باهوش تر از خود می یابد و ثابت می کند که جنبه های عرفانی و جادویی نقش Slayer به همان اندازه مهم هستند، جنبه ای رضایت بخش از سقوط والش پیش از مرگش است.
آقای تریک
در این تصویر، شهردار و آقای تریک در کنار هم دیده می شوند که نشان دهنده اتحاد شوم آن ها در فصل سوم است.
این دو شخصیت با وجود تفاوت هایشان، همکاری مؤثری را برای ایجاد هرج و مرج در سانی دیل شکل دادند.
آقای تریک یکی از نادیده گرفته شده ترین شرورها در تاریخ Buffy است، و این بحث که او باید زمان بیشتری روی صفحه نمایش در طول سریال می داشت، دشوار نیست. او یک خون آشام باهوش و مدرن است که آماده تکامل با تغییر زمان است، افزوده ای جذاب به تیم شهردار بود و می توانست خود را به عنوان حریفی شایسته برای Buffy و گروهش در طول فصل 3 ثابت کند. او قطعا یکی از Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها است که کمتر به آن پرداخته شد.
عنوان
Gen V: جنجال نمرات منتقدان و تماشاگران در Rotten Tomatoes
امتیاز تماشاگران Rotten Tomatoes
Buffy the Vampire Slayer (1997–2003)
85%
92%
با این حال، منطقی است که نقشی که او زمانی داشت، بعدها توسط Faith (فیت) پر شد. هر دو شخصیت در یک قسمت معرفی می شوند، و سپس قوس داستانی تریک با مرگ او به دست فیت به پایان می رسد. این به این معنی است که غیبت او راه را برای پیوستن فیت به شهردار و شروع قوس شرورانه او باز می کند. با وجود مدت کوتاه حضورش، تریک خود را متمایز می کند و جایگاهی در تاریخ Buffy به دست می آورد.
مدیر اسنایدر
مدیر اسنایدر با بازی درخشان آرمین شیمرمن، همیشه با نگاهی سخت گیرانه و تحقیرآمیز به دانش آموزان، به ویژه بافی، می نگریست.
این تصویر به خوبی شخصیت منفور و اقتدارگرای او را به تصویر می کشد.
پس از اینکه اولین مدیر دبیرستان Sunnydale توسط گروهی از دانش آموزان دبیرستانی که توسط روح یک شیطان کفتار تسخیر شده بودند خورده می شود، مدیر اسنایدر وارد صحنه می شود. در حالی که مدیر Flutie (فلوتی) برای Buffy آزاردهنده بود، اسنایدر کار خود را بر این قرار می دهد که زندگی او را تا حد امکان دشوار کند، به آرامی او را آزار داده و کمک می کند تا مطمئن شود که او دبیرستان را جهنم می بیند.
لحظات زیادی وجود دارد که اسنایدر یکی از منفورترین شخصیت ها در Buffy است، مانند زمانی که او Buffy را در پایان فصل 2 اخراج می کند، یا زمانی که فاش می شود او تمام مدت به شهردار کمک می کرده است. در حالی که اسنایدر هرگز به صراحت قاتل یا خشن نیست، لذتی که او از تنبیه دانش آموزان، به ویژه Buffy می برد، همیشه او را به شروری تبدیل می کند که سقوطش را دوست داریم ببینیم، و همین او را شایسته حضور در لیست Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها می کند.
سوییت
شیطان کاریزماتیک و خوش پوش، سوییت، در این تصویر در حال اجرای یکی از شماره های موسیقی خود است.
او با قدرت موسیقی، تاریک ترین رازهای شخصیت ها را برملا کرد و آن ها را با حقیقت های تلخ روبرو ساخت.
فصل 6، قسمت 7 سریال Buffy، با عنوان “Once More, With Feeling,” یکی از نمادین ترین قسمت های این برنامه است، که راه را برای قسمت های موزیکال در سریال های تلویزیونی از هر ژانری هموار کرد. با این حال، Buffy این کار را بهتر از اکثر پروژه ها انجام داد زیرا این برنامه فانتزی توانست حساسیت های ناگهانی موزیکال خود را از طریق شرور، سوییت، توضیح دهد.
در مورد شیاطین، سوییت زمان زیادی روی صفحه نمایش ندارد یا به خصوص ترسناک به نظر نمی رسد، اما تأثیر او بر داستان را نمی توان نادیده گرفت. تمام رازهایی که شخصیت ها پنهان کرده بودند، در طول “Once More, With Feeling” فاش می شوند، فصل را در مسیری جدید قرار می دهند و باعث دگرگونی های عظیمی می شوند، که سوییت را به شروری کینه توزتر از برخی از آنتاگونیست های خشن تر داستان تبدیل می کند.
ایتن رین
ایتن رین، جادوگر هرج و مرج طلب و رقیب قدیمی جایلز، در این تصویر با لبخندی مرموز دیده می شود.
حضور او همیشه به معنای دردسر و آشوب برای گروه اسکوبی بود.
در حالی که تعداد زیادی شرور انسانی برای مقابله با شیاطین و هیولاهایی که Buffy در طول نمایش با آنها روبرو می شود، وجود دارد، ایتن نمونه اولیه از خودخواهی انسانی است که Buffy در سال های بعد بیشتر به آن می پردازد. به عنوان یک نقطه مقابل برای Giles (جایلز)، ایتن گذشته تاریک Watcher (ناظر) را نشان می دهد و هر از گاهی در فصول اولیه ظاهر می شود تا اوضاع را برای Buffy و شخصیت پدرانه اش به هم بریزد. او به حق در میان Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها جای دارد.
اگر چیزی باشد، هیجان انگیز بود که ایتن را حتی بیشتر بسط داده و زمان بیشتری روی صفحه نمایش در Buffy به او داده می شد، زیرا نقش او به عنوان سایه جایلز، موقعیتی جالب در بافت داستان است. اگرچه حقه های ایتن معمولاً به موقع متوقف می شوند، اما بسیاری از شیطنت های او بسیار خطرناک تر و بدخواه تر از آن چیزی هستند که در ظاهر به نظر می رسند.
آدام
آدام، هیولای فرانکنشتاینی فصل چهارم، با ترکیبی از قطعات شیطانی، انسانی و ماشینی، ظاهری رعب آور دارد.
این مخلوق قدرتمند، چالشی بی سابقه برای بافی و دوستانش ایجاد کرد و آن ها را مجبور به اتحاد به شیوه ای نوین نمود.
فصل 4 Buffy یک دوره گذار مهم برای این برنامه بود، و این در تمام جنبه های داستان، از جمله “شرور بزرگ” روایت، مشهود است. همانطور که Buffy بیشتر در مورد Initiative و ارتباط رایلی با گروه می آموزد، واضح است که چیزی هست که کماندوها به او نمی گویند، و این معلوم می شود که آدام است، هیبریدی از انسان-شیطان-ماشین که در نیمه دوم فصل ویرانی به بار می آورد. آدام یکی از پیچیده ترین و مهمترین Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها است که در فصل 4 ظاهر شد.
آدام فاقد بخشی از جدیت و عوامل ترس دیگر شرورهای بزرگ است، اما او به دلیل آنچه در داستان نشان می دهد و هدف موضوعی خلقش جالب توجه است. علاوه بر این، روشی که Buffy، Xander (زاندر)، Willow (ویلو) و Giles (جایلز) باید ارواح خود را ادغام کنند تا او را شکست دهند، یکی از خلاقانه ترین نبردهای پایانی سریال است و به تأیید مجدد پیوند گروه اصلی کمک می کند.
دروسیلا
اسپایک و دروسیلا در Buffy the Vampire Slayer
دروسیلا کمتر توسعه یافته ترین شخصیت از گروه چهارنفره اسپایک (Spike)، اَنجل (Angel)، دارلا (Darla) و درو (Dru) است، اما او همچنین یکی از سرگرم کننده ترین ها برای تماشا است. قدرت های روانی و ارتباط او با امر الهی، او را به عنوان یک خون آشام به یک تناقض تبدیل می کند، و اغلب به موقعیت هایی منجر می شود که درو خطوطی سورئال تر و کمی کمدی می گوید که به شکستن تنش در طول Buffy کمک می کند و جایگاه او را در میان Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها تثبیت می کند.
عشقی که اسپایک و دروسیلا با هم دارند واقعی است، حتی اگر کمی خشن تر و خونین تر از اکثر روابط باشد، و این ایده را که خون آشام ها در Buffy یک بعدی نیستند، بیشتر تثبیت می کند. اگرچه درو آنطور که اسپایک با پیشرفت فصول در مرکز توجه قرار می گیرد، نیست، اما او همیشه به یاد ماندنی است و رابطه او با اسپایک یکی از عواملی است که به قوس رستگاری اسپایک کمک می کند.
دارلا
جولی بنز در نقش دارلا، با لباس های دورانی، زیبایی اغواگر و خطرناک این خون آشام را به نمایش می گذارد.
او یکی از اولین و تأثیرگذارترین شرورهای سریال بود که گذشته پیچیده ای با انجل داشت.
Buffy یک برنامه فانتزی با آغازی عالی است، و شخصیت دارلا بخش بزرگی از دلیل آن است. اگرچه دارلا می توانست به راحتی در فصل 1 کشته شود و دیگر هرگز دیده نشود، از صحنه آغازین سریال مشخص بود که او چیزی خاص است و در خلق بافت Buffy The Vampire Slayer برترین شرورها نقش محوری داشت.
حتی قبل از اینکه تماشاگران از گذشته او با اَنجل مطلع شوند، او شخصیتی جذاب است، و او کمک می کند تا نشان داده شود که خون آشام ها فقط ماشین های کشتار تک فکر نیستند. او آرزوها، احساسات و برنامه های بلندمدتی دارد که با آشنایی بیشتر تماشاگران با او در فلش بک های سراسر سریال، و بعداً وقتی در Angel بازمی گردد، روشن تر می شوند.
گلوری
گلوری در Buffy the Vampire Slayer
فصل 5 Buffy شاهد معرفی چندین شخصیت جدید بود، با حضور Dawn (داون) به عنوان بزرگترین راز فصل، حتی اگر گلوری “شرور بزرگ” بود. به عنوان خدایی از جهنم که در زمین تجسم یافته، جای تعجب نبود که گلوری یکی از قدرتمندترین شرورهایی بود که گروه با آن روبرو شده بودند، و Buffy را مجبور کرد تا به روش های غیرمتعارف برای شکست دادن او روی آورد.
ضعف گلوری، که در آن او بدنش را با یک انسان به نام Ben (بن) به اشتراک می گذارد، بخشی از نابودی او است، و وقتی Giles (جایلز) جان بن را برای متوقف کردن گلوری می گیرد، یکی از بهترین لحظات سریال است. با این حال، حتی این نیز نمی تواند Buffy را از فدا کردن خود برای نجات داون باز دارد، که بخشی از میراث ماندگار گلوری و تأثیر او بر سریال است.
دنیای Buffy the Vampire Slayer پر از دشمنانی بود که هر کدام به شکلی منحصر به فرد قهرمان داستان را به چالش کشیدند. از خون آشام های باستانی و خدایان تبعیدی گرفته تا انسان هایی با جاه طلبی های تاریک، این شرورها نه تنها موانعی برای غلبه بودند، بلکه به شکل گیری شخصیت بافی و تعمیق روایت سریال کمک شایانی کردند. تأثیر آن ها بر داستان نشان می دهد که یک قهرمان بزرگ، به دشمنانی بزرگ نیز نیاز دارد.