این تصویری از کلیفورد آنگر، یکی از شخصیت های کلیدی در پایان بندی پیچیده بازی Death Stranding، را مشاهده می کنید.

(اعتبار تصویر: Kojima Productions)
این تصویر لحظه ای مهم از حضور کلیفورد آنگر را در داستان Death Stranding به نمایش می گذارد.
پس از شکست دادن هیگز و فهمیدن اینکه آمیلی یک موجودیت انقراض (بعدا بیشتر در موردش می گوییم) است، سم به داخل گرداب طوفان سوپرسل کشیده شده و در ویتنام (که ساحل/برزخ کلیفورد آنگر است و از سواحل مشترک کسانی که در جنگ به صورت انبوه جان باختند ساخته شده) رها می شود. بعد از یک مبارزه دیگر، کلیفورد را بی حرکت می کنید که سعی می کند بی بی (BB) را ببرد و به او می گوید: «ما داریم از اینجا می رویم.»
سم نظریه پردازی می کند که کلیف پدر بی بی (BB) است. کلیف سرانجام خطاب به سم می گوید: «آنها به من گفتند اسم تو سم پورتر است، اما اسم تو سم بریجز است، پل من به آینده. تو مردم را گرد هم می آوری، تو پل آنها به آینده هستی.» این را برای بعد در ذهن داشته باشید، مهم است. او سپس پلاک های هویت خود را به سم می دهد، که سم آنها را به بی بی (BB) وصل می کند.
در ادامه، نگاهی عمیق تر به ارتباط کلیف با بی بی (BB) خواهیم داشت. این تصویر کلیف را در حال تامل بر روی مخزن بی بی (BB) نشان می دهد.

(اعتبار تصویر: Sony)
این کات سین احساسی، پیوند مرموز میان کلیف و بی بی (BB) را برجسته می سازد.
به یاد داشته باشید که در طول بازی، خاطرات بی بی (BB) از کلیف به ما ارائه شده و این دانش را به دست آورده ایم که آزمایش های غیراخلاقی توسط رئیس جمهور بریجت استرند برای ایجاد Bridge Babies (نوزادان پل) با هدف درک BTهایی که از Death Stranding پدیدار شدند، انجام شده است. در این فلش بک ها، ما همچنین دای-هاردمن بی نقاب را دیده ایم که سعی می کرد به کلیف کمک کند تا بی بی (BB) و همسر به کما رفته اش را نجات دهد.
سم به دنیای واقعی و اتاق خصوصی بازمی گردد و به ددمن می گوید که فکر می کند بی بی (BB) او، که او را لو (Lou) می نامد، فرزند کلیف است. ددمن اشاره می کند که این غیرممکن است زیرا کلیف برای این کار خیلی پیر خواهد بود. او سپس ویدیویی از دای-هاردمن را به سم نشان می دهد که «فقط برای چشمان BRIDGES» است و در آن اشاره می کند که هیچ کس آمیلی را شخصا ملاقات نکرده است. سم در پاسخ می گوید که او را بارها در کودکی لمس کرده و ملاقات کرده است. ددمن می گوید این درست است، اما ملاقات ها در ساحل آمیلی انجام شده اند، نه در دنیای واقعی.
آمیلی در ساحل (نسخه Death Stranding از برزخ شخصی) متولد شد. روح او یا Ha در آنجا باقی ماند در حالی که بدن فیزیکی او، Kaاش، به دنیای واقعی آمد. این بدان معناست که او دوران کودکی خود را در بیمارستان گذراند قبل از اینکه در دهه بیست سالگی خود یاد بگیرد بین برزخ و دنیای واقعی حرکت کند. دای-هاردمن سپس می گوید که بریجت در دهه بیست سالگی خود به سرطان رحم مبتلا شد و بنابراین نمی تواند بچه داشته باشد، پس آمیلی نمی تواند دختر او باشد آنگونه که بازی ما را باوراند.
تصویری از آمیلی/بریجت، موجودیت انقراض و قلب رویدادهای Death Stranding.

(اعتبار تصویر: Sony)
این شخصیت محوری، با هویت دوگانه خود، نقش کلیدی در پیشبرد وقایع بازی ایفا می کند.
دای-هاردمن سپس ادعا می کند که جدایی آمیلی/بریجت باید عامل Death Stranding باشد و دعوت او را برای رفتن به ساحلش می پذیرد. او یک اسلحه با خود می آورد، که با گلوله های هِماتیک ساخته شده از خون سم ضد-BT پر شده است که این سه نفر را به هم متصل می کند. این به او اجازه داد تا آن را به ساحل او ببرد و سعی کند او را بکشد (معمولا وقتی سفر می کنید از هرگونه وسیله ای محروم می شوید). این ضبط هولوگرامی در واقع قبل از صحنه ای اتفاق می افتد و آن را توضیح می دهد که در آن دیدیم کلیفورد از ساحل بلند شد و به بریجت و دای-هاردمن سلام کرد.
توضیح پایان Death Stranding قسمت 12، بریجز
- فرگایل به سم می گوید که هیگز چه چیزی را بازگو کرده است: The Last Stranding (برنامه هایی برای فراخواندن یک رویداد انقراض دیگر) ایده آمیلی بود.
- هیگز توسط قدرت کنترل BT آمیلی فاسد شد و به عامل انقراض تبدیل گشت.
- یک عروسک شکسته هیگز را به آمیلی متصل می کند و مانند یک دستگاه کنترل ذهن بر هیگز عمل می کند.
- سم می فهمد که ساحل آمیلی بالاتر از تمام اشکال دیگر برزخ است و برای رویارویی با آمیلی می رود.
- در یک فلش بک، سم نوزاد به درون The Seam فرو می رود و نشان می دهد که توانایی بازگشت از مرگ خود را از کجا به دست آورده است.
فرگایل به سم می گوید که هیگز چه چیزی را به او گفته بود: که خلاءهای تروریستی و برنامه های فراخواندن یک رویداد انقراض دیگر – در این مورد The Last Stranding، با اشاره به Death Strandingهای قبلی که در سوابق فسیلی و نقاشی های غار ذکر شده اند، همانطور که هارتمن اشاره کرده بود – ایده آمیلی بوده است. هیگز در دام جذابیت قدرت کنترل BT آمیلی افتاده بود، فاسد شد و به عامل انقراض تبدیل گشت (بعدا بیشتر در موردش می گوییم!)
فرگایل سپس عروسک شکسته ای را فاش می کند که هیگز برای اتصال خود به آمیلی و ساحل او از آن استفاده می کرد. ما این عروسک را قبلا دیده ایم، که توسط دای-هاردمن برای رسیدن به ساحل آمیلی و پراکنده در کابوس های جنگی ساحل کلیف استفاده شده بود. این عروسک را به عنوان یک دستگاه کنترل ذهن در نظر بگیرید که توسط آمیلی برای فاسد کردن هیگز، کلیف و دای-هاردمن استفاده می شد. یک بی بی (BB) دست ساز.
اینجا می توانید عروسک شکسته مرموزی را مشاهده کنید که نقش مهمی در ارتباط هیگز با آمیلی ایفا می کرد.

(اعتبار تصویر: Sony)
عروسک، نمادی از کنترل و فریب در داستان بازی Death Stranding است.
سم به ICU در Capital Knot City بازمی گردد و می بیند که تمام تیم دوباره دور هم جمع شده اند. هارتمن وارد بحث می شود تا بگوید ساحل آمیلی بالاتر از تمام اشکال دیگر برزخ است. ساحل او قلب برزخ است که خون را از طریق سایر سواحل که مانند مویرگ ها عمل می کنند، پمپ می کند. او اساسا الهه برزخ است.
سم تصمیم می گیرد آمیلی را ببیند و سعی کند او را از The Last Stranding منصرف کند. اگر او منطقی عمل نکند، سم مجبور خواهد شد او را بکشد، اما این بدان معناست که سم برای همیشه در خارج از جهان سرگردان خواهد شد. سم سپس یک سخنرانی احساسی درباره اینکه در ابتدای بازی چقدر از نظر عاطفی رشد نکرده و متنفر از انسان ها بود (بعدا دلیلش را می فهمیم) و چگونه دوستان جدیدش باعث شده اند او دوباره به زندگی ایمان بیاورد، ایراد می کند. او بی بی (BB) خود را به گروه BRIDGES می دهد و به ساحل آمیلی می پرد.
در یک فلش بک، آمیلی را می بینیم که سم نوزاد را برمی دارد و قنداق می کند او می گوید که با قدرت های بازگردانی خود به او کمک می کند به خانه برگردد. سم نوزاد به درون The Seam فرو می رود و اکنون می دانیم سم توانایی بازگشت از مرگ خود را از کجا به دست آورده است.
توضیح پایان Death Stranding قسمت 13، سم استرند
- سم در ساحل آمیلی بیدار می شود و می فهمد که آمیلی و بریجت در واقع یک موجودیت انقراض هستند.
- سم می فهمد که می تواند با قطع ارتباطش با موجودیت (که او را دوست دارد)، “The Last Stranding” را متوقف کند.
- پس از فهمیدن حقیقت پشت BRIDGES و EE، سم در ساحل خود به دام می افتد، قبل از بازگشت به سرزمین زندگان – با کمک خدمه BRIDGES که از یک اسلحه و مجموعه ای از کیپو (Quipu) ساخته شده از DNA بریجت استفاده می کنند.
این تصویر سم را در ساحل آمیلی نشان می دهد، جایی که حقایق پنهان بسیاری برملا می شوند.

(اعتبار تصویر: Sony)
لحظه ای مهم که سم با سرنوشت خود و جهان روبرو می شود.
سم بالغ در ساحل آمیلی، مرکز برزخ، بیدار می شود. بریجت به سم تایید می کند که آمیلی، دختر او، در دنیای فیزیکی وجود ندارد. (این دلیل پوشیدن ماسک توسط او بود، این راز شرم آور اوست.) آمیلی و بریجت هر دو بخش هایی از یک شخص هستند اساسا، هیچ کدام از این نام ها مهم نیستند. هویت واقعی آمیلی/بریجت یک موجودیت انقراض است، پیام آور مصیبتی که تنها هدفش آغاز یک انقراض جمعی جدید است.
موجودیت انقراض توضیح می دهد که با اتصال آمریکا، سم هر Prepper و ایستگاه (و از این طریق، هر روح در آمریکا) را به ساحل «استاد» خود مرتبط کرده و رویداد انقراض را ممکن ساخته است. این از ابتدا هدف بود. سم می تواند با قطع ارتباطش با موجودیت انقراض، از وقوع The Last Stranding جلوگیری کند، اما او را دوست دارد، که این انتخاب را برایش دشوار می کند – یک خدای مرگ فراطبیعی، یا تمام حیات روی کره زمین.
در این صحنه، آمیلی را در حال تماشای انفجاری عظیم در اقیانوس می بینیم که نشان دهنده ابعاد فاجعه Death Stranding است.

(اعتبار تصویر: Sony)
این منظره نمادی از قدرت ویرانگر و سرنوشت محتوم در دنیای بازی است.
موجودیت انقراض به سم دو انتخاب می دهد. اینجا بنشین و تماشا کن که دنیا می سوزد یا موجودیت انقراض را از ساحل رها کن و از وقوع The Last Stranding همین الان جلوگیری کن – صرف نظر از اینکه چه کاری انجام می دهی، توضیح می دهد که انقراض ششم اجتناب ناپذیر است و «بشریت برای مردن روز دیگری زندگی خواهد کرد.»
موجودیت انقراض دریم کچر سم را که خودش به او داده بود، می بیند و اسلحه را به او می دهد. «طناب را بکش یا حلقه را ببر، اما هر کاری می کنی، درنگ نکن.» می توانید هیچ کاری نکنید، یا سعی کنید اینجا به موجودیت انقراض شلیک کنید، اما فایده ای ندارد. آنچه واقعا باید انجام دهید این است که اسلحه را رها کنید و موجودیت انقراض را در آغوش بگیرید.
رویاهای موجودیت انقراض، و همچنین افرادی که DOOMs را ایجاد کرده بود، همیشه مربوط به The Last Stranding آخرالزمانی بود. موجودیت انقراض نیز به همان اندازه گیج بود – آنها این را نخواستند و به دلیل اینکه در محدوده های زمان و فضای طبیعی در ساحل خود وجود ندارند، دائما توسط دیدگاه های پایان شکنجه می شدند. همانطور که اشاره می کنند: «من یک خط نیستم، بلکه یک نقطه واحد هستم.»
موجودیت انقراض از کابوس های آزاردهنده انقراض بشریت چنان عصبانی و ناراحت بود که سعی کرده بود به دنیای واقعی بیاید و با اتصال شبکه کایرال و باز کردن دریچه ها به آن پایان دهد – هدف نهایی آنها، میزبانی رویداد انقراض بود.
تصویری از سم در حال تعامل با هولوگرام دای-هاردمن، که اطلاعات حیاتی را منتقل می کند.

(اعتبار تصویر: Sony)
این گفتگوها بخش مهمی از درک پازل های داستانی بازی هستند.
اما سم، اساسا با گرد هم آوردن مردم در سفر خود، زندگی روزمره و پافشاری و سازگاری با تغییر، جهان را از The Last Stranding نجات داد: او با تمام موانع، تجسم روحیه تسلیم ناپذیر انسان برای بقا شد. به دلیل تلاش های سم، او باعث شد موجودیت انقراض به زیبایی روحیه انسانی ایمان بیاورد. از بدو تولد، EE در برزخ گرفتار بود و با وجود اینکه مشتاق احساس کردن، برقراری روابط و ابراز عشق بود، هرگز اجازه نیافت تا ارتباطات انسانی برقرار کند.
EE با تلاش های سم متقاعد می شود که از جنگ دست بردارد و در ساحل بماند تا انقراض جمعی که در غیر این صورت غیرقابل توقف است را به تاخیر بیندازد. «انقراض فقط یک پایان نیست، بلکه یک فرصت است،» این موجودیت در اشاره به تمام موجوداتی که پس از پنج رویداد قبلی پدید آمدند، بیان می کند. نتیجه این است که پنج پیکره در آسمان که قبلا در تریلرها و داخل بازی دیده ایم، «پنج بزرگ» هستند که قبل از موجودیت انقراض آمیلی/بریجت وجود داشتند.
سم در ساحل خود بیدار می شود، نقطه ای که مرز بین زندگی و مرگ در آن محو است.

(اعتبار تصویر: Sony)
اینجا سم با واقعیت های وجودی و نقش خود در جهان روبرو می شود.
سم در ساحل خود بیدار می شود. همانطور که سم در برزخ می دوید، EE سعی می کند دلایل خود را توضیح دهد. EE متوجه شد که در طول اولین عمل جراحی سرطان رحم خود بین دنیاها تقسیم شده است. بریجت در دنیای واقعی همانطور که باید بزرگ شد، در حالی که آمیلی در ساحل بیدار شد، به همین دلیل او هرگز پیر نشد و قابل باور است که او دختر بریجت باشد. «Ame» در فرانسوی به معنای روح است، بنابراین موجودیت انقراض نام آمیلی را انتخاب کرد – «روحی که یک دروغ است.»
هنگامی که آمیلی متوجه شد که ساحلش کانون دنیای مردگان است، دانش 4.6 میلیارد سال تاریخ بیولوژیکی را که در آنجا مدفون بود پیگیری کرد و سعی کرد شبکه کایرال را در دنیای واقعی از طریق بریجت بسازد تا اوضاع را درک کند. به دلیل اینکه در ساحل او مفهوم زمان وجود ندارد، شبیه سازی ها در یک لحظه انجام می شوند و تمام اطلاعات از دست رفته می توانند بازیابی شوند.
متاسفانه خلاءها شروع به رخ دادن کردند (Death Stranding اتفاق افتاد، بعدا بیشتر در مورد چرایی آن می گوییم) بنابراین او با عجله شروع به تکمیل شبکه و بررسی Bridge Babies از روی ناامیدی کرد تا بفهمد چرا پنج رویداد انقراض آخر رخ دادند و چگونه موجودیت های انقراض به وجود می آیند تا شاید بتواند برخلاف جریان حرکت کرده و دنیا را به پایان نرساند.
این تصویر سم را در تخت بیمارستان پس از بازگشت به دنیای واقعی نشان می دهد.

(اعتبار تصویر: Sony)
لحظه ای از آرامش پس از آشوب، هرچند چالش های جدیدی در انتظار اوست.
بریجت/آمیلی اساسا یک موجودیت انقراض سرکش است که مسیر شرافتمندانه را انتخاب کرد و در مورد نقش خود در زندگی سؤال پرسید، بنابراین هنگامی که فرم فیزیکی او (بریجت) درگذشت، او از سم خواست که شبکه را تکمیل کند تا آنها بتوانند به این سؤالات پاسخ دهند و امیدوارانه از پایان جهان جلوگیری کنند.
متاسفانه، حقیقت این است که جهان همیشه سعی داشته ما را با رویدادهای انقراض به نیستی بازگرداند. به هر حال، خلق آن از طریق مهبانگ تنها یک شانس بزرگ بود. او این را می فهمد و تصمیم می گیرد که بهتر است همه چیز را تمام کند، و سم را هل می دهد تا همه چیز را به جای او به هم متصل کند تا بتواند The Last Stranding را به وجود آورد.
با این حال، سم با دومین سفر اکتشافی BRIDGES به او می فهماند که انقراض ها، زندگی را مجبور می کنند تا در برابر حملات مداوم رنج جهان مقاومت کند. روحیه انسانی هرگز تسلیم نمی شود و همیشه راهی برای پافشاری و بقا پیدا می کند، از این رو «انقراض یک فرصت است.»
او سپس به وضعیتی اشاره می کند که در آن دو گلوله از تفنگ مهم ذکر شده شلیک می کند و اینکه اشتباهی مرتکب شده است. یک فلش بک نشان می دهد که او کاری با سم در حالت جنینی انجام می دهد و او را به خانه می فرستد، او را از مرگ در ساحل خود نجات می دهد و قدرت ویژه بازگشت به وطن را به او می بخشد. او این کار را برای تلاش جهت اصلاح اشتباه ذکر شده انجام می دهد، با این حال با این کار، Death Stranding را ایجاد کرد.
او روند طبیعی مرگ را مختل کرد، به این معنی که مردم دیگر به طور طبیعی در دنیای واقعی نمی مردند. BTها از روزنه ای که او برای بازگشت سم به دنیای زندگان ایجاد کرده بود استفاده کردند – سپس هرج و مرج ایجاد کردند، مردگان را بلعیدند و خلاءهای انفجاری به وجود آوردند.
EE مجبور شد صبر کند و پایان جهان را تماشا کند، اما در عوض تصمیم گرفت به سرعت آن را به پایان برساند. با این حال، برای فعال کردن The Last Stranding، آنها باید سم را در کنار خود می داشتند – مشکلی که خودشان ایجاد کرده بودند.
سم، که در ساحل خود به دام افتاده است، با تفنگ مهم به خود شلیک می کند اما شلیک نمی شود. EE اشاره می کند که او کلیف و سم را دوباره به هم رساند، و سپس سم با زندگان ارتباط برقرار می کند. خدمه BRIDGES از هفت تیر و مجموعه ای از کیپو (Quipu) ساخته شده از DNA بریجت استفاده کردند تا سم را در آن سوی پیدا کنند و او به دنیای زندگان بازگردانده می شود.
توضیح پایان Death Stranding قسمت 13.5، Capital Knot City
- در دنیای واقعی، دای-هاردمن رئیس جمهور جدید UCA می شود و سوگند یاد می کند که جامعه تقسیم شده را اصلاح کند.
- سم می فهمد که دای-هاردمن کلیف را به خاطر بریجت کشت، چیزی که دای-هاردمن هنوز از آن پشیمان است.
- فرگایل فاش می کند که Fragile Express را دوباره راه اندازی می کند و اینکه او هیگز را نکشته است.
دای-هاردمن در نقش رئیس جمهور جدید UCA، با چالش های بازسازی جامعه مواجه است.

(اعتبار تصویر: Sony)
او در این نقش حیاتی، مسئولیت سنگینی را بر عهده دارد تا آمریکا را دوباره متحد کند.
در دنیای واقعی، دای-هاردمن رئیس جمهور جدید UCA می شود و سوگند یاد می کند که دیوارها و نقاب های بین مردم را از بین ببرد و جامعه تقسیم شده را اکنون که Death Stranding به پایان رسیده، اصلاح کند. ددمن می گوید که همسر کلیف، لیزا بریجز نام داشت… نام خانوادگی سم و نام پروژه اتصال شبکه. او همچنین اشاره می کند که دای-هاردمن قبلا جان نام داشت و در درگیری مسلحانه فلش بک که کلیف ظاهرا در آن تیر خورده، دست داشته است. او نقاب بر صورت زد و نام جدیدی برای فرار از آن گذشته انتخاب کرد و تبدیل به دست راست بریجت شد.
دای-هاردمن از هم می پاشد و به سم درباره اشتباهی که سال ها پیش مرتکب شده بود می گوید. او می گوید کلیف را به خاطر بریجت کشت، چون او را دوست داشت، اما می گوید کلیف را نیز به همان اندازه دوست داشت زیرا کلیف او را به عنوان کاپیتانش در جنگ هایی که با هم جنگیدند، نجات داد. او تعجب می کند که چرا کلیف وقتی او را در ساحل دید، او را نکشت، زیرا او لیاقت بخشش ندارد. خشم کلیف به خاطر از دست دادن بی بی (BB) او را بازگرداند و باعث طوفان های سوپرسل شد. سم به دای-هاردمن هشدار می دهد که روش های قدیمی باید بمیرند و اسلحه او را پس می دهد و اشاره می کند که درگیری و سلاح ها به ساختن یک آمریکای جدید و بهتر کمک نخواهند کرد.
ددمن لو (Lou) را به سم پس می دهد، اما نوزاد داخل مرده است… سم باید برود و جسد را قبل از اینکه شروع به نکروز شدن کند و یک گودال ایجاد کند، بسوزاند. او به سم می گوید که می تواند سعی کند لو (Lou) را از داخل محفظه بیرون بیاورد و او را زنده کند، اما این کار طبق قوانین فعلی آمریکا غیرقانونی خواهد بود.
ددمن دستبندهای خود را آنلاین می کند و به او می گوید که آنها به همین حالت باقی می مانند تا زمانی که او کوره سوزاندن را فعال کند، و به او فرصتی می دهد تا بدون ردیابی ناپدید شود. فرگایل سپس به سم می گوید که Fragile Express را دوباره تحت مدیریت Bridges راه اندازی می کند و اینکه او هیگز را نکشته، بلکه به او حق انتخاب مرگ یا تبعید در ساحل را داده است.
توضیح پایان Death Stranding قسمت 14، لو (Lou)
- یک فلش بک نشان می دهد که دای-هاردمن و بریجت در مورد نگهداری یک نوزاد در محفظه برای آزمایشات BT صحبت می کنند.
- کلیف در پایان فلش بک هنگامی که سعی می کند با نوزاد فرار کند، مورد اصابت گلوله قرار می گیرد.
- فاش می شود که سم در واقع پسر کلیف است، و نوزاد در فلش بک ها در واقع سم است نه لو (Lou).
- به عنوان یک نوزاد، سم از طریق The Seam به زندگی بازگردانده می شود.
- در زمان حال، لو (Lou) نوزاد ناگهان دوباره بیدار می شود و سم نقش خود را به عنوان پدر خوانده می پذیرد.
اینجا می توانید بی بی (BB) را مشاهده کنید، نوزادی که نقش محوری در ارتباط با دنیای مردگان دارد.

(اعتبار تصویر: Sony)
بی بی (BB) نمادی از امید و پل ارتباطی بین دو جهان است.
سم لو (Lou) را به کوره سوزاندن می برد اما قبل از اینکه او جسد را از بین ببرد، یک سکانس فلش بک طولانی را می بینیم، زمانی که سم به لو (Lou) متصل می شود. بریجت و دای-هاردمن در مورد نوزاد بی نظیر صحبت می کنند و اینکه چگونه باید او را در محفظه نگه دارند و در آزمایشات BT خود از او استفاده کنند، به جای اینکه اجازه دهند کلیف او را بزرگ کند. کلیف با جان (دای-هاردمن) صحبت می کند که به او یک فرصت ده دقیقه ای برای نجات او در جنگ می دهد. او سیستم امنیتی را خراب می کند تا کلیف بتواند با نوزادش فرار کند.
جان هفت تیر مصادره شده کلیف (همان مهمی که در طول این مقاله ذکر شده است) را به او می دهد و کلیف آن را با یک حوله بی صدا می کند و پس از یک بوسه خداحافظی، همسرش لیزا را از رنج رها می کند. به زمان حال باز می گردیم و سم لو (Lou) را از روی پایه برمی دارد تا بی بی (BB) سوزانده نشود. بقیه فلش بک را می بینیم، جایی که کلیف در حال تلاش برای فرار با بی بی (BB) دستگیر می شود.
کلیف مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و توسط جان و سپس بریجت پیدا می شود. او جان را برای لحظه ای گروگان می گیرد و به اتاقی که جسد بی جان لیزا در آن است بازمی گردد و خود را در آن قفل می کند. او از لیزا به خاطر شکستش عذرخواهی می کند و به کودکی که در شرف از دست دادن آن است، نصیحت می کند.
بریجت وارد اتاق می شود و نیروهای امنیتی او دوباره به کلیف شلیک می کنند، اما قبل از اینکه او جان بدهد، بی بی (BB) را از محفظه آزاد می کند و شروع به قنداق کردن آن می کند. جان اسلحه کلیف را به سمت او می گیرد و بریجت از کلیف می خواهد که اگر بی بی (BB) را تحویل ندهد، به او شلیک کند.
قبل از اینکه شلیک کنند، کلیف بین دنیاها خطاب به سم می گوید و تکرار می کند: «آنها به من گفتند اسم تو سم پورتر است، اما اسم تو سم بریجز است. پسر من، پل من به آینده.»
نوزادی در محفظه بی بی (BB)، نشان دهنده آزمایشات پیچیده و غیراخلاقی برای درک BTها.

(اعتبار تصویر: Kojima Productions)
این محفظه ها نقش حیاتی در بقای Bridge Babies و ارتباط آن ها با جهان دیگر ایفا می کنند.
او به او می گوید که داشتن یک پسر باعث شد او متوجه شود که همیشه فقط در جدا کردن مردم خوب بوده، یک صخره، یک مانع در راه ارتباط. او سعی کرد پدری خوب باشد اما فرصت پیدا نکرد. سم میراثی عالی برای اوست، یک پل که مردم را گرد هم آورد. کلیف بی بی (BB) را به سم می دهد، که اکنون می دانیم سم در دوران نوزادی است. این سه نفر یکدیگر را در آغوش می گیرند.
در فلش بک، بریجت دست جان را می گیرد و ماشه را برای او می کشد و به کلیف شلیک می کند، که همزمان بی بی (BB)/سم نوزاد را می کشد. این اسلحه چوبی است که تبدیل به طناب شد – اسلحه ای که با کشتن سم نوزاد Death Stranding را آغاز کرد و سپس او را هنگامی که در ساحل گم شده بود نجات داد.
بریجت بر جسد جنینی سم گریه می کند و سپس به ما یک نوزاد مرده در ساحل، ساحل آمیلی، نشان داده می شود. او او را برمی دارد و زخم ناشی از گلوله را بهبود می بخشد و او را با جای زخم صلیبی شکلش رها می کند و سم را از مرگ به زندگی بازمی گرداند. کلیف نیز همین جای زخم را دارد، که نشان می دهد آمیلی کلیف را نیز به نوعی به زندگی بازگردانده است. او به سم اجازه می دهد یک بار دیگر در The Seam شناور بماند در حالی که کلیف از دور تماشا می کند.
سم به زندگی بازگردانده می شود و به محفظه بی بی (BB) منتقل می شود، جایی که بریجت و جان او را به عنوان یک کودک انسانی پرورش می دهند به جای از رده خارج کردن او، و سم را به کاندیدای اصلی بریجت برای تکمیل شبکه کایرال تبدیل می کنند، اما همچنین پسرخوانده او نیز می شود. این روند بازگردانی کفاره بریجت است، اما همانطور که می دانیم، باعث وقوع Death Stranding نیز می شود.
با این اوصاف، به واقعیت برمی گردیم. سم به جای لو (Lou) دستبندهای خود را می سوزاند و او را از محفظه بیرون می آورد، با این حال او هنوز مرده به نظر می رسد. سم بیهوده تلاش می کند لو (Lou) را به زندگی بازگرداند، در حالی که گریه می کند و نوزادان BT او را احاطه کرده اند (بی بی های (BBs) قبلی که پس از از رده خارج شدن باید سوزانده می شدند). ناگهان لو (Lou) بیدار می شود و شروع به خندیدن می کند. سم فرزندخوانده خود را در آغوش می گیرد و زیر باران قدم می زند که دیگر Timefall نیست زیرا Death Stranding به پایان رسیده است).
آغاز تیتراژ! در صحنه پس از تیتراژ، سم را می بینیم که به عکس آسیب دیده همسر باردارش نگاه می کند، در حالی که دست لو (Lou) دست او را می گیرد. او فرزند جدید خود را لوئیز (Louise) می نامد.
در مرحله پس از بازی، سم با ادامه تحویل ها شروع به دریافت ایمیل های بیشتری می کند، اگرچه «پایان بازی» در واقع دو هفته قبل از لحظات پایانی داستان رخ می دهد. این پیام ها درباره رویدادها صحبت می کنند و به بستن گره های باز کمک می کنند. سه دفترچه نیز قابل جمع آوری هستند، یکی از اتمام تمام ماموریت های پیتزا پیتر انگلرت و رفتن به پناهگاه او، دو تای دیگر از جمع آوری تراشه های حافظه.
مرحله پس از بازی Death Stranding، هیگز
- هیگز در کودکی قربانی آزار جسمی پدرش بود و از کابوس هایی رنج می برد که توسط موجودیت انقراض ایجاد شده بودند.
- پس از کشتن پدرش، هیگز قبل از اینکه توسط آمیلی فاسد شود، یک باربر شد.
- او سپس روابط خود را با فرگایل قطع کرد و به عامل انقراض تبدیل شد.
هیگز، شخصیت آنتاگونیست اصلی بازی، با گذشته ای پر از رنج و فساد.

(اعتبار تصویر: Kojima Productions)
این تصویر جنبه ای از پیچیدگی های شخصیتی هیگز را به تصویر می کشد.
دفترچه های مرد بی نام اساسا دیدگاه هیگز را ارائه می دهند. او همیشه یک نیهیلیست شرور نبود، در کودکی قربانی آزار جسمی پدرش شد و از کابوس های وحشتناک ناشی از موجودیت انقراض رنج می برد، به همین دلیل او دارای DOOMs است و احساس ارتباط با ساحل را دارد.
او پدرش را کشت تا از پناهگاهی که در آن توسط او نگهداری می شد فرار کند، و با فرگایل به طور جدی به عنوان یک باربر کار می کرد تا آمریکایی بهتر بسازد. در نقطه ای او سرانجام متوجه شد که این دو نفر به تنهایی نمی توانند این کار را انجام دهند. سپس با معرفی شدن به آمیلی، که معتقد بود می تواند آمریکا را دوباره یکپارچه کند، توسط قدرت فریب خورد. آمیلی سپس او را فاسد کرد و او را به عامل انقراض خود تبدیل نمود. او سپس روابط خود را با فرگایل قطع کرد و به یک تروریست تبدیل شد که The Last Stranding را در خود پرورش می داد.
مرحله پس از بازی Death Stranding، لوسی (Lucy)
- لوسی (Lucy)، همسر سم، در دوران بارداری خودکشی کرد و باعث یک خلاء شد.
- لوسی (Lucy) قبلا روان درمانگر سم بود و به او در حل مسائل رهاشدگی اش کمک می کرد.
- پس از تحمل کابوس ها، بریجت به لوسی (Lucy) در مورد ساحل و واقعی بودن کابوس هایش می گوید، که این امر منجر به خودکشی او می شود.
این عکس یادگاری از سم و همسرش لوسی (Lucy)، نمادی از عشق و تراژدی در زندگی سم است.

(اعتبار تصویر: Sony)
داستان لوسی (Lucy) نقش مهمی در درک انگیزه ها و گذشته سم دارد.
در گزارش لوسی (Lucy) ما درباره همسر سم، لوسی (Lucy)، می آموزیم که در دوران بارداری خودکشی کرد و متعاقبا باعث یک خلاء شد. کودک هفت ماهه بود و از قبل لو (Lou)، یا لوئیز (Louise) نامگذاری شده بود. سم در آن زمان دور بود و با توجه به اینکه او یکی از اعضای کلیدی BRIDGES بود، به دلیل فشار عمومی بر سر این حادثه از شرکت استعفا داد، زیرا فرض بر این بود که او مسبب آن بوده است. به همین دلیل او در ابتدای بازی توسط آمیلی و دای-هاردمن مجبور شد به این نقش بازگردد.
لوسی (Lucy) در ابتدا به عنوان درمانگر سم شروع به کار کرد و سعی داشت به او در غلبه بر آپن فاسموفوبیا (aphenphosmphobia) و مشکلات رهاشدگی اش کمک کند (اگر در مورد آپن فاسموفوبیا در Death Stranding به کمک نیاز دارید، می توانیم بیشتر توضیح دهیم). ابتدا او متوجه نشد و اصرار داشت که بازگردانی سم و ساحل واقعی نیستند. او بعدها تنها کسی شد که سم به او اعتماد کرد و در نهایت آنها عاشق هم شدند، که این امر لوسی (Lucy) را مجبور به استعفا از سمتش کرد.
با این حال، هنگامی که او با لوئیز (Louise) باردار می شود، شروع به دیدن کابوس های وحشتناک DOOMS از پایان جهان می کند، بسیار شبیه به کابوس هایی که یک موجودیت انقراض تجربه می کند. این به دلیل وجود خون سم در بدن اوست. بریجت حقیقت را در مورد ساحل و واقعی بودن کابوس هایش به او می گوید.
این افشاگری ها برای لوسی (Lucy) که در حالی که سم برای اتصال دوباره آمریکا تلاش می کند، زیاد در خانه تنهاست، بیش از حد است. او خودکشی می کند زیرا نمی تواند این دانش را تحمل کند و از زندگی پیش رویش در خانواده بریجز/استرند وحشت دارد.
مشخص نیست که آیا بریجت/آمیلی این را برای مجبور کردن سم به بازگشت به گروه ترتیب داده است یا خیر، اما هر دو نتیجه گیری قابل قبول است.
آنچه در این مقاله بررسی شد، پیچیدگی های داستانی Death Stranding و نقش هر شخصیت در شکل گیری وقایع آخرالزمانی آن است. از راز هویت آمیلی و بریجت گرفته تا داستان زندگی سم، کلیف، هیگز و لوسی، همه در کنار هم پازلی از عشق، از دست دادن و تلاش برای بازسازی جهان را شکل می دهند. این روایت عمیق، پیام های مهمی درباره ارتباط انسانی و مقاومت در برابر سرنوشت را منتقل می کند.